برای شناخت آدما نباید عجــــــــــول بود
دیر یا زود خیلی قشنگ خودشونو نشونت میدن
فقط باید صبــور بود

برای شناخت آدما نباید عجــــــــــول بود
دیر یا زود خیلی قشنگ خودشونو نشونت میدن
فقط باید صبــور بود

سرعتشو كم كرد و كشید كنارِ خیابون
شیشه رو داد پائین گفت : یه شب 60 تومن
نگاه كرد ، دید خواهرشه

اما با چشمان خیس...!

هستند...!!!

تو اگر خسته نشده ای ، ما عجیب خسته ایم ..


پس فرض کن ..رابطه ای نبوده است...!!!

واست میوه نمیاره! دقت کن برای کی یا چی وقت میزاری ...!!!

داریـــم جایی زندگی
میکنیم که هـــرزگی مــُـد...
بی آبرویـــی کـــلاس ؛ مستی و دود تفریـــح ...
دزد بودن و لـــاشخوری و گـــرگ بودن رمز موفقیت …..
وقتی به اینا فکر میکنم میبینم جهنم همچین جای بدی نیست..!

تجاوز یعنی*...!!
تو تاکسی خانوم بغل دستی از نوع نشستن یک مرد احساس راحتی نکنه...!!
*تجاوز یعنی*...!!
... دختری به خاطر ترس از نگاه هرزه یک
مرد...!! تو گرمای تابستون مجبور شه مسیری رو بدوه...!!
*تجاوز یعنی*...!!
دوستت دارم گفتنت هزار تا معنی بده
*تجاوز یعنی*
ویران کردن کاخ آرزوهای یک زن
*تجاوز یعنی
به قیمت عشق *زن* را با تن سنجیدن
*تجاوز یعنی
اسمش را دوستی ساده گذاشتی و دختری به نام دل عشقش دانست.
*تجاوز یعنی
به جرم پاک بودن طرد شدن
*بله...!!
** تجاوز تنها به معنی به زور هم آغوش شدن
نیست*


گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت
همیشه سکوت،یک جنایت جنگی است وقتی ظلم ظالم برمظلوم را می بینی وساکت می نشینی !

آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتیها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
... تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن...

به سلامتی اون زنی که تو این هوای سرد داره به عشق خونوادش شیشه
ماشینا رو پاک میکنه که یه لقمه نون در بیاره
تفــــــــــــ به شرف اون مردی که زیر چشی نگاش میکنه که ببینه میاد
خونه یا نه!! که فاحشه ی تنی صد شرف دارد به فاحشه ی ذهنی!!

امروز پدری دخترش را برای نان فروخت...
امروز دختر 10 ساله ای مادر شد...
امروز دختری در ماشین شیشه دودی با پسری همخواب شد...
امروز دختری در التماس چشمانش در چهار دیوار زن شد...
امروز مادری در مقابل پسر سه ساله اش با مردی همخواب شد...
......امروز عشق دختر باکره را با اسکناس سبز سنجیدند...
امروز دلم برای امروزم گرفت...
نمیدانم دنیای شما کثیف است یا چشمان من فاحشه؟!!

پشت چراغ قرمز پسركي با چشماني معصوم و دستاني كوچك گفت:
چسب زخم نمي خواهيد ؟ پنج تا صد تومن
اهي كشيدم و با خود گفتم :
تمام چسب زخم هايت را هم بخرم " نه زخمهاي من خوب مي شود نه
زخمهاي تو ...

به کدامین گناه
هنوز جوانه ای نزدم
مادرم
در گوشه ای از گلدان هم
می توانستی قبرم کنی
... اما حالا
بوی زباله گرفتم
تو فکر می کنی خدا
در بهشت را به رویم باز می کند!؟
