امشب دلم می خواهد تمام خودم را روی


پای زنی بگذارم ...


یعنی بیاید و بگوید


جان دلم بیا و بنشین و بگو امروزت بدون من چگونه گذشت؟


و من با لبخند بگویم


گذشت دیگر ...


از این فاجعه انگیز تر که نبودی؟


و او بلند بخندد !


بگوید بیرون که بودم کسی تماس نگرفت؟ کاری نداشت؟


بگویم چرا ...


بگوید که بود؟


بگویم یک پسرک کمی هم دلتنگ


کمی هم بغض داشت ...


حوصله اش را نداشتم


گوشی را قطع کردم


در فکر فرو می رود !


اخمش به شوخی مانند تبدیل می شود


می گوید سر کارم گذاشتی؟


می خندم بلند می خندم

 

می گویم خودم بودم دلتنگت شدم ...


دیر کردی ...


می خندی و می خندم ...


آخ بانووووو ...


از این خوشبختی های ساده می خواهم .


"شاهزاده"